مسجد النبی و هیئت نبی اکرم

اطلاع رسانی وقایع و برنامه های مسجد النبی و هیئت نبی اکرم سیرجان

مسجد النبی و هیئت نبی اکرم

اطلاع رسانی وقایع و برنامه های مسجد النبی و هیئت نبی اکرم سیرجان

  • ۱
  • ۰

آیت الله مجتهدی

شش نفر هستند که خدا آنها را لعنت می کند و ملائکه هم آمین می گویند. اگر خدا لعنت کند و ملائکه هم آمین بگویند، یعنی دعا مستجاب است. حال این افراد چه کسانی هستند:

اول: کسانی که ازدواجشان را به تاخیر می اندازند.

اول کسی که زمان ازدواجش رسیده، تمکن مالی هم دارد، اما با خودش می گوید: من اگر زن بگیرم، بچه دار می شوم، بنابراین، زن نمی‌گیرم! چرا ازدواج نمی کنید و زن نمی گیرید، در حالی که در حدیث داریم:

شِرارُ مَوْتاکُمُ الْعُزّابُ

بدترین مردگان شما عزب‌ها هستند.

چرا ازدواج نمی کنید، خداوند همانطور که به تو روزی می دهد، به اولاد و فرزندانت هم روزی می دهد. هر آن کس که دندان دهد نان دهد.
زمانی که ما بچه بودیم، کلاس دوم یا سوم دبستان، در یکی از کتاب های درسی‌مان نوشته بود: کسی بچه دار شده بود و بچه دندان درآورده بود و پدر غصه می خورد که: یکی طفل دندان برآورده بود/ پدر سر به فکرت فرو برده برد.

پدر گوشه ای نشسته بود و با خود فکر می کرد که بچه ام در حال دندان درآوردن است، الان من از کجا نان بیاورم و به او بدهم که زنش او را موعظه کرد و گفت: هر آن کس که دندان دهد، نان دهد! غصه آب و نان فرزندمان را مخور!

حالا بعضی ها هستند که نمی خواهند بچه دار شوند به این خاطر که می گویند اگر بچه دار شویم، نمی توانیم اداره اش کنیم، این شخص که زن نمی گیرد، در حالی که تمکن مالی هم دارد، از ترس اینکه مبادا بچه دار شود، خداوند او را لعنت می کند و ملائکه هم آمین می گویند.

دوم وسوم: مردی که خود را شبیه زنان می کند و برعکس

مردی که خودش را به صورت زن‌ها در می آورد: انگشتر طلا و گیس و لباسی که انسان مرتب شک کند که این مرد است یا زن؟ مردی که خودش را به شکل زن ها در می آورد، مورد لعنت خداست و ملائکه هم آمین می گویند.

شخصی که اینک در قید حیات نیست و من او را می شناختم، می گفت: بچه ام به من می گفت: مامان! چون این شخص قیافه زن ها را داشت، بچه اش شک کرده بود که این بابا است یا مامان! و می گفت: حالا هم که هنوز بزرگ شده هنوز به من می گوید: مامان!

یکی از علما می گفت: من با آقای کار داشتم، به در منزلشان رفتم، آن شخص خودش آمد دم در، اما من فکر کردم که عیالش هست! من سرم پایین بود، زیرچشمی نگاه کردم، به خاطر سر و وضع لباسش فکر کردم خانمش هست. گفتم: خانم، بروید به آقا بگویید بیاید.

او گفت: من خودم هستم.  نگاه کردم، دیدم خودش هست.

گاهی انسان شک می کند که این شخص زن است یا مرد؟ بنابراین مردی که خودش را شبیه زن ها کند و به شکل زن ها درست کند، خداوند لعنتش می کند. مردی گفتن، زنی گفتن! چرا خداوند برای ما مردها محاسن خلق کرده، چرا برای زن ها خلق نکرده است، خداوند که می توانست برای زن ها هم محاسن خلق کند برای ما مردها خلق کرده، برای اینکه محاسن داشته باشیم.

بنابراین، کسی که محاسن خود را بزند، با خداوند مخالفت کرده است: «فلیغیرن خلق الله»، یعنی کسانی که خلقت خداوند را تغییر می دهند، یا اینکه زن است، اما خودش را به شکل مردها در می آورد، کت و شلوار می پوشد و وقتی نگاهش می کنی، فکر می کنی مرد است، این گونه افراد مورد لعنت خدا هستند و ملائکه خدا هم آمین می گویند.

چهارم: فریب دادن و تمسخر مردم

چهارم شخصی که شخص دیگر را فریب داده و  او را مسخره کند، مثلاً به فقیری می گوید جلو بیا، وقتی فقیر پیشش می آید، به او چیزی نمی دهد و می گوید: گردن کلفت! برو دنبال کار و کاری کن! چرا به او گفتی بیا جلو چیزی به تو بدهم! و وقتی آن بنده خدا جلو آمد، به او می گویی: حالا چیزی پیشم نیست و مسخره اش می کنی؟ کسی که چنین کاری انجام می دهد مورد لعنت خداست.

شخصی می‌گفت: بیست سی سال پیش، فقیری در تیمچه بازار از کسی چیزی خواست، هیچی که به او ندادند بماند، مسخره اش هم کردند، فردا همان دکان آتش گرفت و همه اش سوخت.

زمانی که من بچه بودم، شخص فقیری به خانه ما می آمد و آب حوض می کشید و در ضمن یک دکان هم توی کوچه پشتی داشت، هر وقتی کسی خانه ای می خواست به این شخص فقیر می گفت، او برایش دلالی می کرد از بس دلالی کردن و خانه خالی برای این و آن پیدا کرد، کم کم معاملات ملکی در میدان قیام، خیابان شکری باز کرد و برای خودش کسی شد و تیپ هم می زد.

روزی شخص ثروتمندی با همسرش در حال غذا خوردن بودند که شخص فقیری به در خانه‌شان آمد، آنها در را به روی فقیر بستند و او را ناامید کردند و چیزی ندادند و شاید توهینی هم به فقیر کردند. روزگار گذشت تا اینکه آن شخص فقیر، دارا شد و آن شخص دارا، ندار و زنش را هم طلاق داد.

شخص فقیر که حالا ثروتمند شده بود خواستگاری فرستاد و زن آن شخص ثروتمند را گرفت. روزی زن با شوهر دومش در حال غذا خوردن بودند که در زدند، شوهر گفت: بلند شو و یک بشقاب غذا به این فقیر بده!

زن بشقاب غذایی را دم در برد، و برگشت. مرد دید که زن درحال گریه کردن است، گفت: چرا گریه می کنی؟! زن گفت: فقیری که دم در خانه آمده بود، شوهر سابق من بود. روزی من با او در حال غذا خوردن بودیم که تو به در خانه مان آمدی و ما تو را ناامید و محروم برگرداندیم، حال روزگار او را به اینجا رسانده است تو با من ازدواج کردی و او اینک فقیر شده و دم در آمده است.

بنابراین، هر کسی که به فقیری اهانت کند، خداوند او را لعنت می کند، خیلی مواظب باشید، چیزی ندارید به فقیر بدهید، ندهید، دیگر چرا اهانت می کنید؟!

پنجم: فریب دادن اشخاص نابینا

شخص نابینایی عصا زنان در حال رفتن است که شما به او می گویید مواظب باش که یک حیوان، یک چهارپا، یک الاغ یا گاو از مقابل تو می آید. نابینا هم به خاطر حرف شما راهش را کج می کند و به سمت دیگر می‌رود و سرش به دیوار می‌خورد. چرا این حرف را زدی؟ چرا این نابینا را که در حال رفتن در راه مستقیم بود منحرف کردی؟ او که داشت راه خودش را می رفت، چرا مسخره اش کردی و گفتی جلوی تو یک الاغ یا موتور یا ماشین است و او به خاطر حرف تو به سمت دیگر رفت و سرش به دیوار خورد؟ خداوند شخصی که نابینایی را از راهش منحرف می کند لعنت کرده است.

ششم: دادن آدرس اشتباهی

ششم از کسی سوال می کنند مثلاً «حمام قبله» کجاست؟ و او آدرس اشتباهی می دهد، مثلاً عالمی یا طلبه ای از کسی نشانی می پرسد، و آن شخص چون با عمامه مخالف است به این روحانی آدرس اشتباهی می دهد، به عنوان مثال می گوید حمام قبله آن طرف، خیابان هفده شهریور است، این شخص روحانی هم به دنبال حمام قبله به سوی آدرس اشتباهی می رود و در آنجا به او می گویند که اشتباهی آمده ای!

یا اینکه بعضی از راننده‌ها هستند که پول حرام می‌گیرند، مثلاً سر همین خیابان کسی سوار تاکسی می شود و می گوید: می خواهم به خیابان ری بروم، راننده تاکسی نمی گوید که رفتن به خیابان ری از اینجا تاکسی نمی خواهد، او را سوار می کند، می برد سرچشمه، میدان امام، و بعد در همین جایی که سوار شده، پیاده اش می کند و پول می گیرد که این پول حرام است.

چهل سال پیش با خود من چنین کاری را کردند. من به اتفاق خانواده ام به مشهد رفته بودیم. من برای تهیه منزل از خانواده ام جدا شدم و آنها منتظرم بودند. در فلکه مشهد سوار درشکه شدم و گفتم: مرا به گاراژ میهن نو ببر! حالا آن گاراژ تو خود فلکه بود، اما آن شخص درشکه چی چیزی نگفت، مرا سوار درشکه کرد، فلکه را دور زد، در همان جایی که من را سوار کرده بود، پیاده کرد و پول گرفت من فهمیدم که سرم کلاه گذاشته، چیزی نگفتم، یک تومان دادم، چنین کسانی مورد لعنت خدا هستند.

  • ۹۲/۰۹/۲۴
  • بچه مسجدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی